طنزستان بمب خنده فک و فامیله داریم
مامانم رفته مسافرت ، خونمون از فرط شلوغی و کصافط مثه خرابه های هیروشیما بعد از انفجاره بمبه !
بابام : کاش یکی میومد خونه رو حسابی تمیز میکرد بیست تومن میزاشتم کف دستش !
من : پول بده من تمیز می کنم !
بابام : لازم نکرده ، تو پول بده خودم تمیز می کنم !
.
.
به مامانم میگم موهام میریزه ، میگه کمتر برو اینترنت !!!
خواستم بگم اگه دردی ، مرضی ، سرطانی چیزی دارین بگین از مامانم بپرسم دلیلش چیه …
.
.
به مامانم میگم : مامان جورابای من رو تخت بود چیکارشون کردی ؟
میگه : چه بدونم حتما گذاشتی تو فیسبوکت !!!
.
.
دختر عمه م برگشته به مامانش میگه مامان چرا بلوتوثت روشنه ؟ عمه م با اعتماد به نفس کامل میگه خب اگه روشن نباشه که اس ام اس نمیاد …
کل فک و فامیل تا نیم ساعت داشتن مثل ذرات معلق بال بال میزدن !
فرستنده : مرتضی ۰۶۳۱
.
.
مامانم داشت آشپزی میکرد رفتم ناخونک بزنم با یه خشم عجیبی گفت این روغنو میریزم رو صورتتا !!!
یعنی ۱۹سال جلبک پرورش داده بود اینجوری رفتار نمی کرد باهاش …
.
.
به مامانم میگم میز مبل برای گل گذاشتن روش نیست ، واسه اینه که پامو بزاریم روش حالشو ببریم !
میگه پس اون جارویی هم که تو خونس برای تمیز کردن نیس برای خوردن تو صورتته …
.
.
یکی از فامیلامونو بعد سالها تو مهمونی دیدم ، بهم گفت : چیکار میکنی ؟ گفتم کار کیف زنونه. گفت با موتور کیف میزنی یا پیاده ؟؟؟
.
.
.
به بابام میگم خوب ماهی ۴۰هزار تومن یارانه ی منو میخوری به روی خودتم نمیاریااااا
برگشته میگه حاضرم ماهی ۴۰۰ تومن بدم ریختتو نبینم !!!
فک کنم منو توی زنبیل از روی آب رودخونه برداشتن …
.
.
دعوت مودبانه ی بابام از من برای صرف شام :
تَن لَشتو از پشت کامپیوتر جمع کن بیار پای سفره پهن کن !!!
محبت همینجوری دارم میپاچه رو در و دیوار …
.
.
به بابام میگم دلم گرفته ؛ میگه چاه باز کن تو کابینته !
ینی محبت تو خونواده ی ما موج میزنه …
.
.
عاقا ما یه دایی داریم وقتی باهاش اسم فامیل بازی میکنیم اگه مثلا اسمو نوشته باشه شیوا فامیلو مینویسه شیوایی ، اگه حیوونو بنویسه شیر اشیا رو مینویسه شیر پلاستیکی !
یه بارم حیوون با ک رو نوشته بود کک حالا دیگه خودتون کک پلاستیکی رو تصور کنین دیگه !
فرستنده : مرتضی ۰۶۳۱
.
.
بابا بزرگم هشتاد سالشه همیشه اصرار میکنه که بزارید من از خونه تنهایی برم بیرون مگه زندانی گرفتید ؟ میخوام برم نون و روزنامه و اینا بگیرم …
یه روز بعد از کلی اصرار گفتیم باشه برو ولی مواظب باش ! رفته نونوایی محل به همه ی اونایی که تو صف بودن گفته عجب روزگاری شده ، پنج تا دختر دارم پنج تا پسر اونوقت تو این سن و سال من پیرمرد باید بیام تو صف وایسم نون اونارم من بگیرم …
تا یه مدت هرکس منو تو محل میدید نصیحتم می کرد !!!
.
.
ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﯿﻢ جلسه ﺩﺍﻧﺶ آﻣﻮﺯﺍﻥ ﺑﺮﺗﺮ ﮐﺎﻧﻮﻥ با ﻣﻮﺿﻮﻉ “ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ”
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻠﺴﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ مشاوره ﺧﺼﻮﺻﯽ ؛ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻧﻨﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﺮگشته ﻣﯿﮕﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﺻﺎﺩﻗﯽ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ پسرم ﻫﯿﭻ ع.ن.ی ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ این ﻣﻮﺿﻮﻉ ﮐﺎﻣﻼ ﻭﺍﻗﻔﻢ !
فرستنده : مرتضی ۰۶۳۱
.
.
پیراهن تازمو با کلی ذوق و شوق به بابام نشون دادم ، میگه مبارکه عین رو بالشیای خدا بیامرز مادربزرگمه !
.
.
برادرزادم اومده خونمون مهمونی بهش میگم میگو گرفتم سرخ کنم بخوریم اگه باز سیر نشدی یه پیتزایی خوب میشناسم می برمت اونجا …
برگشته میگه عمو خیلی گدایی ! چرا برام فلافل نمی گیری ؟
.
berooztarinha.com
.
صب از خونه زدم بیرون ، دیدم گوشیم نیست !
از یه بنده خدایی گوشی گرفتم زنگ زدم خونه پرسیدم گوشی من خونه ست ؟ گفتن حالا میگردیم خبر میدیم !
یهو دیدم گوشیم داره از اعماق کیفم زنگ میخوره ، پیداش کردم دیدم از خونه زنگ میزنن … میگم : بله ؟ میگن : الو سلام ؛ میگماااا گوشیت تو خونه نیستااا ؛ بگرد پیداش کن !!!
.
.
بابام یه مرغ مینا خریده نره ، بهش میگه : مرغ سینا …
فرستنده : مرتضی ۰۶۳۱
.
.
چند روز پیش دلم درد میکرد به مامانم گفتم دلم درد میکنه میخوام برم دکتر ! مامان بزرگم که اونجا بود گفت : نمیخواد بری دکتر ! نوشابه بخور ! ما قدیما وقتی بز و گوسفندامون معدشون بهم میریخت بهشون نوشابه می دادیم !!!
.
.
دخترخالم ۵سالشه اومده گوشیشو گذاشته رو تاقچه برگشته میگه : مامان یه وقت مسیجامو نخونیا !!!
اونوخت من تا ۱۰سالگی فک میکردم گوزنا شوهر آهوها هستن …
.
.
قبل از عمل دماغم ، داداشم بهم میگه تا حالاش که فکر میکردیم مشکل از دماغته که شوهر گیرت نیومده ، اگه بعد عملت باز شوهر نکردی میخوای چیکار کنی ؟
فرستنده : مرتضی ۰۶۳۱
.
.
از امتحان برمیگردیم ، بابا مامانمون میپرسن چطور بود ؟ میگیم عالی بود قبول میشم ! میگن لاف نزن راستشو بگو !
بعدش میگیم افتضاح بود خراب کردم ؛ میگن مسخره بازی درنیار راستشو بگو !
ما باید به کدوم سازشون برقصیم ؟
.
.
بچم دو سالشه الان یه ماهه به من میگه دایی محسن !
نه دایی داره نه محسن داریم !!!
امکان داره آدم تو این سن توهم بزنه ؟
.
.
تو جاده شمال تو این سرازیری های پیچ در پیچ مامانم میگه مگه شمال تو نقشه بالا نیست ؟ میگم چرا ؟!
میگه پس چرا ما همش سرازی میریم ؟؟؟
فرستنده : مرتضی ۰۶۳۱
.
.
به داداشم میگم لامصب دسشویی میری سریع بیا بیرون مام کار داریم اون تو خب !
میگه یه وقتایی که تو دستشویی ام و یکی به شدت منتظره که بیام بیرون الکی طولش میدم ، آدم احساس قدرت می کنه ؛ انگار تو اون لحظه زندگی اونی که بیرونه توی دستاته !